تو کشور ما مدیریت یک گمشده است که سالهاست همه ادعاش رو دارن ولی در عمل همون سو مدیریت هست که کشور ما رو به رغم ادعا هامون جهان سومی نگه داشته وقتی به محل کار خودم نگاه می کنم مدل کوچکی رو از جامعه خودم میبینم رییسمون فکر میکنه همه چیز رو میدونه تو همه جا جاسوس میذاره که کسی راجبش حرف نزنه واگه زد همه رو سند میکنه تا به موقع حال طرف رو بگیره در ضمن دو دستی صندلیش رو چسبیده که خدای نکرده از جاش تکونش ندن دو تا پیشکسوت که ریاست رو حق خودشون میدونن هر کدوم به روش خودشون سعی میکنن این حق رو بدست بیارن چندتای جوانتر هم که دیگه کار ول کردن چسبیدن به حاشیه که البته مجبورن تا کسی زیر پاشون رو خالی نکنه من هم که یواش یواش دارم تو این جو هضم میشم بیچاره مردم که امیدشون رو به چه آدمهایی بستن ....راستش بعدش میگیم چرا ما پیشرفت نمیکنیم بعد فلان کشور که تا دیروز آدم حسابشون نمی کردیم فلان درصد رشد اقتصادی داره چون به فکر همه چی هستیم الا کارمون ....به قول اون دوست وبلاگ نویس مملکته ما داریم !
دهه هشتاد هم تموم شد از این به بعد باید عادت کنیم بنویسیم -139 تو سربرگهامون دهه هشتاد برای من تو زندگی شخصیم دهه پر اتفاقی بود یک جور جهش از بچگی به بزرگسالی استخدامم تو اون شرکت در پیت و فوت مادرم و رفتن به دانشگاه وتموم کردنش و 3سال تبعید که یک تجربه تازه بود و همه همه باعث شد وقتی امروز به ده سال گدشته نگاه میکنم میبینم که دیگه اون آدم سابق نیستم یک جور معصومیت از دست رفته همراه با بزرگ شدن پارادوکسی که باهم نمی تونم هضمشون کنم از نظر اجتماعی و سیاسی هم دهه هشتاد دهه جالبی بوده دهه تغییر ،فکر کنم هیچ آدم خوش بین یا بدبینی اینقدر اتفاقات رو سریع وشفاف پیش بینی نمی کرد اولش آرامش وآخرش توفان که نه تنها کشور ما بلکه خاورمیانه رو تکون داده به هرحال امیدوارم همه این اتفاقات برای مردم منطقه به خیر وخوشی تموم بشه و مردم این منطقه طعم آزادی واقعی رو بچشن انشاا...